-
برو
جمعه 8 مهرماه سال 1390 15:09
بروووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 13:46
تو هم برو!!! دیگه بهت نیازی نست!! فقط گاه گاهی . . . دلم واست تنگ میشه!
-
نمیرسم...
جمعه 11 شهریورماه سال 1390 16:28
به تو نرسیدن محدود است.... به اندازه تمام راه های نرسیدن به قلبت دوستت دارم!!!
-
همه جا دنبال تو ام!
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1390 17:48
هیچ چیزی بعد رفتنت بعد رفتنت بهم کمک نمیکنه!!!
-
دوستت دارم...
جمعه 21 مردادماه سال 1390 15:36
به تو نرسیدن محدود است! به اندازه تمام راه های نرسیدن به قلبت دوستت دارم...
-
رسم روزگاره....
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 16:16
رسم روزگاره: کسی را که خیلی دوست داری، زود از دست می دهی پیش از آنکه خوب نگاهش کنی. پیش از آنکه او را در آغوش بگیری . پیش از آنکه تمام حرفهایت را به او بگویی ، پیش از آنکه همه لبخندهایت را به او نشان بدهی مثل پروانه ای زیبا، بال میگیرد و دور می شود ، و تو خیال میکردی تا آخر دنیا می تونی هر روز طلوع آفتاب را با او...
-
دروغگوی عزیز من!
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 17:59
دروغگو!تو مگه نگفته بودی ستاره من فقط توئی؟؟؟ حالا میبینم اون بالا داری باعث درخشیدن بقیه ستاره ها میشی!!!
-
می بخشمت!
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 12:54
میبخشمت با عشق، میبخشمت با اشک میسپارمت دست این راه بی برگرشت میبخشمت وقتی توو گریه گم میشی با تو یکی میشم وقتی که شب برگشت تقدیر ما این بود ای آخرین همدم یک روزم شده یک عمر دور از هم مثل دو هم سلول دیونه و گیجیم ما توو حصار غم هرگز نمیگنجیم میبخشمت تا شوم بغض طوفانت میبخشمت اما مثل یک دیوانه پاییز این تقدیر ای آخرین...
-
دیدی؟
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 10:46
دیدی گاهی سخت ترین کار دنیا حفظ آن لبخند مسخره همه چی آروم است؟ دیدی گاهی همه چیز خلاف آن میشود که تو میخواهی؟ دیدی گاهی دلت دقیقا هوای همانی را میکند که دور است؟؟...خیلی دور دیدی گاهی بودن چه سخت است؟!...چه تلخ است تنهایی را چشیده ای آیا؟ دیدی آیا محکوم شدن به جرمی که هرگز مرتکب نشدی؛چه دردی دارد؟... درد دیدی گاهی...
-
دیدمت..
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 18:38
شب میلاد بود... من میرفتم و با خود زمزمه میکردم! خدایا! کمک کن که از دل محو کنم تمام خاطرات با او بودن را! اما خدا نمیخواست!!!! همون لحظه دیدمش!! قدم میزدو منو نمیدید!!! چقدر اون لحظه برام سخت بود...
-
وبلاگ
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1390 19:56
به وبلاگ جدیدم سر بزنید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! خوشحال میشم! http ://www.khaste-az-zamoone.blogfa.com حتما سر بزنید.. ماریا
-
بی تو یک باغ پراز پائیزم!
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 12:40
و قتیکه نیستی عبورقرنها را احساس میکنم! دلم برای تمامی کوه های تنهای دنیا میسوزد! وقتیکه نیستی باران به دیدگانم امان نمیدهد وهرلحظه تورا میخواند! وقتیکه نیستی گویی هیچکس نیست و من دلگیرو تنها در انتظار پایان دنیا هستم!!!
-
دوسم نداشت!!
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 20:44
وقتی کسی رو دوست داری تو چشماش زل بزن تا عشقو تو چشاش ببینی! اگه نگات کرد عاشقته! اگه خجالت کشید بدون برات میمیره! اگه سرشو انداخت پائین و یه لحظه رفت تو فکر بدون بدونه تو میمیره! و اگه خندید ٬بدون اصلا دوست نداره!!! . . . . . کاش منو دوس داشتی!!!
-
دل هرکس دل نیست
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 12:32
من گمان میکردم دوستی همچون سروی سرسبز چهار فصلش اراستگی ست من چه میدانستم هیبت باد زمستان هست من چه میدانستم سبزه میمیرد از بی آبی سبزه یخ میزند از سردی دی من چه میدانستم٬ دل هرکس دل نیست! قلب ها از آهن و سنگ است! قلب ها بی خبر از عاطفه اند!
-
دوای درد همه انسان ها چیست؟
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 12:08
مردی نزد روانپزشک رفت و از غمی که در سینه داشت٬سخن گفت! روانپزشک پاسخ داد: در شهر دلقکی است که مردم را میخنداند و شاد میکند! نزد او برو تا غم خود را فراموش کنی! مرد لبخند تلخی زد و گفت: من همان دلقکم!!!!!
-
تا ته شکسته!!!
شنبه 18 تیرماه سال 1390 22:15
دیگر احتیاط لازم نیست!!! شکستنی ها شکست..... هرجور مایلید حمل کنید دلم را میگویم!!
-
نمی بخشمت!
جمعه 17 تیرماه سال 1390 22:36
نمیدونم!!! دیگه قلبی واسم نمونده تا واسش بنویسم!!! سالها هم طول بکشه!! با بهونه تو پیر میشم! کاش کنارم بودی!!! همیشه تو لحظه های تنهای و بی کسی که خواستم کسی کنارم باشه نبودی! ببین با من چیکار کردی که داغون داغونم!!! ولی تو ندیدی!! هیچیو ندیدی!! غرورت نذاشت چیزی رو ببینی!! هیچوقت اشکامو ندیدی!! دیگه تا برنگردی نمی...
-
ناله از درد مگو
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1390 10:25
سر خود را مزن اینگونه به سنگ دل دیوانه تنها دل تنگ منشین در پس این بهت گران مدران جامه جان را مدران مکن ای خسته درین بغض درنگ دل دیوانه تنها دل تنگ پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین سینه را ساختی از عشقش سرشارترین آنکه می گفت منم بهر تو...
-
چگونه باز به ماتم نشست خانه ما؟
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 19:05
چگونه بازبه ماتم نشست خانه ما؟ هزار نفرین باد به دست های پلیدی که سنگ تفرقه افکند درمیان ما دوباره باتو نشستن دوباره ازادی؟ مگربه خواب ببینم شبی به این شادی...
-
چقدر سخت میگذرد...
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 10:16
احساس من احساس ماهی غمگینی ست که در تنگ بلورش را بستند!!! و وسط دریا رهایش کردند...
-
کاش با من بمونی...
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 13:23
دل من باز گریست ! قلب من باز ترک خورد وشکست! باز هنگام سفر بود و من از چشمانت میخواندم که به آسانی از این شهر گذر خواهی کرد... و نخواهی فهمید... بی تو این باغ پراز پائیز است....
-
چرا ؟؟؟
جمعه 10 تیرماه سال 1390 11:33
درد من این است!!که تو نمی فهمی! : شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی؟ با توأم خانه تنهایی من دور که نیست آنکه با دسته گلی حرف دلش را میزند٬پر درد است! ولی مثل تو مغرور که نیست! تو نگفتی اما خود من میدانم تو نمیخواهی عزیزت بشوم٬زور که نیست...
-
چه بگویم؟
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1390 22:48
من میدونم!!! زیاد دووم نمیارم!! شاید کسی نفهمید!! که من قراره تنها بمیرم!! خدایا با من اینکارو نکن!!!
-
خداحافظ...
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 19:39
شبیه برگ پائیزی٬پس از تو قسمت بادم خداحافظ٬ولی هرگز نخواهی رفت ازیادم خداحافظ؛واین یعنی در اندوه تو میمیرم دراین تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم! و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد و برف ناامیدی بر سرم یکریز می بارد ... چگونه بگذرم از عشق؟از دلبستگی هایم؟ چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم؟ خداحافظ٬تو ای همپای...
-
دلم بسوز که دیگه نمیاد...
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 22:18
دلم هوای گریه دارد و دستانم بی رمق تر از همیشه برای نوشتن التماس قلم را دارند چشمانم به تاری این دنیا عادت کرده .. چاره ای نیست باید صبر کرد هر چند این لحظه ها نایی برای حرکت ندارند اما باز هم من دیوانه،به دنبال توام این وجود غایب توست که مرا بی قرار دیدنت کرده است و مطمئن باش که روزی نخواهد رسید که من دست از این جست...
-
اهسته بیا...
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 13:45
آهسته بیا ، باز هم که فراموش کرده ای کجا آمده ای اینجا قلب من است آهسته ، این قلب، شکسته... نگاهی کن ببین درهای قلبم بسته شاید باز هم بی وفایی مثل تو پشت دیوار قلبم نشسته ! آمده ای که بگویی پشیمانی؟ اما هنوز چند روزی بیش نیست که از آن روز گذشته آتش دلم همچنان در حال سوختن است ، بگذار خاکستر شود ، بعد بیا و دوباره دلم...
-
چیکار کنم تا برگردی؟؟؟
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 21:12
انگار چروک های پیشانی ام ترک های اسفالت خیابان را برایت تداعی میکنند! راحت روی اعصابم پیاده روی کن راحت راحت!!!
-
واسه کی زنده ام؟
شنبه 4 تیرماه سال 1390 21:00
خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا جرا تنهام گذاشت؟ مگه چیکارش کرده بودم؟؟؟ چرا همیشه سهم من از عشق حسرته؟ دل خیلیا رو شکوندم!!!دل خودمم بدجور شکست... به هرکی دل بستم به یه طریقی ازم جدا شد... دارم میمیرم!!! حتی تویی که خدایی به انگار به دادم نمیرسی! چقدر عادت کردن به تنهایی سخته چقدر...
-
باید فراموشت کنم...
شنبه 4 تیرماه سال 1390 10:54
باید فراموشت کنم چندیست تمرین میکنم... میشود من می توانم!!! آرام تلقین میکنم ... حالم؟نه اصلا خوب نیست تا بعد بهتر میشود... فکری برای این دل آرام و غمگین میکنم!!! من می پذیرم رفته ای!! و بر نمیگردی همین! خود را برای درک این صدبار تحسین میکنم! کمکم زیاد میروی این روزگار ورسم اوست... میکنم این جمله را باتلخی اش صدبار...
-
خیال بود...همه...تو دیگه بر نمیگردی...
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1390 23:00
همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، همیشه دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، همیشه چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ، همیشه احساسی بود که مرا درک میکرد حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا...