تمام شب کنار برج ها منتظر میمانم.
صندلی های شکسته از آن من نیستند!
اگر آهسته صدایت میزنم؛
نمیخواهم ستاره ها بریزند...
آخر سقفی ندارم که زیر آن با تو گریه کنم...